دور
بودی
مثل
تمام آرزوها
و
ریل ها
در
مه زنگ زده بودند
هیچ
قطاری حاضر نبود
مرا
به تو برساند
و
در ادامهء خواب های من
هرگز
خورشیدی طلوع نکرد
"رسول یونان"
2517332
مسئولیت محتوای این فتوبلاگ، بر عهده نویسنده و صاحب آن است و استفاده از مطالب و عکسها، در نشریات چاپی و اینترنتی ممنوع است.
سلام تقریبا از سال 88 با بلاگ شما آشنا شدم عکسهاتون خوب بودند.
یک سوال از شما که عکاس حرفه ای هستید دارم آیا میتونید با عکس به مخاطب این پیام رو به مخاطب بدید که غیرت خورده شده؟ حیا به باد رفته؟ ناموس به حراج گذاشته شده؟
اینها همه درده مگه نه؟ ولی کسی به فکر نیست!!!!
یادمه یک عکس گذاشته بودید از زنانی که فکر کنم فوتبالیست بودند و از پله های لوله ای بالا می رفتند!!!! البته از اون عکس و پوشش زنها اصلا خوشم نیومد..پس اگه میشه اینو با عکس نشون داد پس اون رو هم میشه نه؟ اگر دوست داشتید روی حرفم فکر کنید به عنوان یک منتقد
عکسی به سادگی و شاعرانگی شعرهای رسول یونان...
منو یاد سفر انداختی.......
احتمالن خواب مال شما نبوده یا شما قطار رو اشتباه گرفتین!
شاید خورشید پشت سرتون باشه.. چرا به اطرافتون بهتر نگاه نمی کنین؟؟
سلام و درود
زیبااااااااااااااااااااااااااااااست
AKSE GHASHANGI AST AMA BRIE MAN MOBHAM SHAYAD TAMAM AKS VA HATA ENTEKHAB SHEAR VAGHEAT ZENDEGI MA AST ADAMHAIE KE NAMIBINIM VA FORSATHAIE K MIGOZARAN VA
خلاقانه و چشم نواز.
یک مولتی مدیای زیبا
ممنون برای این عکس. چقدر تنهایی، و سفر در تنهایی دراین عکس حضور داره. راستی مدتها بود که نبودید...
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود...
میروم و همین ریل ها تنها شاهد منند
اما بدان یک روز جور دیگری از همین مسیر برمیگردم
و سکوت
وسعت اندیشه های من است.....