سلام.
بخدا می شد تعبیر دیگری هم از این عکس داشت(جز اینکه پایش نوشتید!)
اما تمام دید من هم این روزها از زاویه های فراخ نومیدیست...
غلامرضا مسعودی[ ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ]
سلام بر امین عزیز- در سیاهی شبهای تار و در خیزش اشک از چشمان عاشق - شب و سکوت و صدای دل انگیز ناله های شبانه و هر انچه من و تو و ما را به خودمان وا می دارد -میتوان سوگند خورد به ذلالی چشم کودک عکس تو -میتوان شنا کرد تا ساحل مژه های دخترک -می توان رفت و رفت و رفت تا اخر لبخند و می توان ارزو را در گونه های زیبای او بوسه زد و می توان خدا را در دل دخترک پرستش کرد - می توان معصوم بود به معصومیت لبهای به هم فشرده او -می توان زنده بود و دوست داشتن را تجربه کرد و به دیگران عاشقی را هدیه داد -درود بر امین عزیز
سلام.
با وجود اینکه ممکنه زندگی سیاهی در انتظارش باشه ولی من دوست دارم به روزهای قشنگی فکر کنم که شاید سپیدیش بر سیاهی روزگار غالب باشه و این لبخند معصومانه تا همیشه روی لبهاش باقی بمونه...
و کاش ....
سیاه و سفید، تلخ و شیرین، زشت و زیبا، روزنه امید در سیاهی، پایان شب سیاه سفید است، خوش بینی، معصومیت، هنوز خوبی وجود دارد، در سیاهی هم می شود خندید، در هر شرایطی شاد باش، هنوز زنده ام.
اینا واژهایی بود که با دیدن این تصویر تو ذهنم نقش بست.
امین تو مغزت چی مگذره، بلد نیستی خوب نظرت رو بگی اما خوب عکس می گیری.
محمد آهنگــــــر[ ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ]
نیاز به تعریف و تمجید نداره ... بسیار عالی
شکلات تلخ[ ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ]
لبخندش تو این سیاهی چه شیرینه .
موفق باشید
فاطمه ابوالفارسی[ ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ]
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم // ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم // رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم // قد برافراز که از سرو کنی آزادم
کی میگه روزایی که میان سیاهن؟!
لبخند شاد این بچه حروم شد واقعن!
مریم[ ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ]
افسوس..
موها.. نگاهها..
به عبث
عطر لغات شاعر را
تاریک میکند
مهین انتظار[ ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ]
سلام بر عکاسی که با اثرهاش همیشه فکر می کنم ... واقعا این دید شما به زندگی عالیه ... درسته بعضیها از دیدن محرومند ... اما بعضی ها مثل شما نگاهی دارند که ما را هم وادار به دیدن می کند. اشعار نغزی زیر عکسا می گذارید ... متشکر
قاسم منصور آل کثیر[ ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ]
فوق العاده مثل همیشه
حسن سیاحی[ ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ]
اگر دست نیازی سوی کس یازی / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است :/بخند الهی دشمنت گریه کند
بخند کوچولو بزرگ که بشی اینقدر دلت رو به درد میارن که حسرت یه لبخند بی هوا رو به دلت میزارن
کودکی با ارزوی پنهان
نان را از من بگیر ، اگر میخواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه .
میگما میخنده؟؟؟!!! یا...
آخه فقط لباسشه که غم ناکه نه خودش!!
عکسه جالبیه.
موفق باشید.
همه چیز زیباست . . . این عکس و لبخند، مدتها بود عکسهای تو مرا به سخن نیاورده بود! و زیباست و من دوستش دارم
چقدر اسمی که برایش انتخاب کرده ای بهش میاید.
عالیست امین.
با تمام آرزوهایم وبا تمام دلخوشیهایم لبخند میزنم اما نمیخندم که لبهای خشکیده ام دیگر توان ترک خوردن ندارند
من که غمی نمیبینم.جای تمر دوره دهنشه غم کجا بود
سلام.
بخدا می شد تعبیر دیگری هم از این عکس داشت(جز اینکه پایش نوشتید!)
اما تمام دید من هم این روزها از زاویه های فراخ نومیدیست...
سلام بر امین عزیز- در سیاهی شبهای تار و در خیزش اشک از چشمان عاشق - شب و سکوت و صدای دل انگیز ناله های شبانه و هر انچه من و تو و ما را به خودمان وا می دارد -میتوان سوگند خورد به ذلالی چشم کودک عکس تو -میتوان شنا کرد تا ساحل مژه های دخترک -می توان رفت و رفت و رفت تا اخر لبخند و می توان ارزو را در گونه های زیبای او بوسه زد و می توان خدا را در دل دخترک پرستش کرد - می توان معصوم بود به معصومیت لبهای به هم فشرده او -می توان زنده بود و دوست داشتن را تجربه کرد و به دیگران عاشقی را هدیه داد -درود بر امین عزیز
درود________________________ پشت لبخند معصوم کودکی ات/پاکی صادقانه ایست/کاش باشد/تا انتهای روزهای نیامده
بخند عزیزم.../بخند برای همه ی روزهای سپیدی که خواهند آمد...
سلام.
با وجود اینکه ممکنه زندگی سیاهی در انتظارش باشه ولی من دوست دارم به روزهای قشنگی فکر کنم که شاید سپیدیش بر سیاهی روزگار غالب باشه و این لبخند معصومانه تا همیشه روی لبهاش باقی بمونه...
و کاش ....
باز هم عاااااااالی تر از دیروز
سیاه و سفید، تلخ و شیرین، زشت و زیبا، روزنه امید در سیاهی، پایان شب سیاه سفید است، خوش بینی، معصومیت، هنوز خوبی وجود دارد، در سیاهی هم می شود خندید، در هر شرایطی شاد باش، هنوز زنده ام.
اینا واژهایی بود که با دیدن این تصویر تو ذهنم نقش بست.
امین تو مغزت چی مگذره، بلد نیستی خوب نظرت رو بگی اما خوب عکس می گیری.
نیاز به تعریف و تمجید نداره ... بسیار عالی
لبخندش تو این سیاهی چه شیرینه .
موفق باشید
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم // ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم // رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم // قد برافراز که از سرو کنی آزادم
از سیاهی روز های نیامده..../
بخند.... فردا بدتر از امروز است....
کی میگه روزایی که میان سیاهن؟!
لبخند شاد این بچه حروم شد واقعن!
افسوس..
موها.. نگاهها..
به عبث
عطر لغات شاعر را
تاریک میکند
سلام بر عکاسی که با اثرهاش همیشه فکر می کنم ... واقعا این دید شما به زندگی عالیه ... درسته بعضیها از دیدن محرومند ... اما بعضی ها مثل شما نگاهی دارند که ما را هم وادار به دیدن می کند. اشعار نغزی زیر عکسا می گذارید ... متشکر
فوق العاده مثل همیشه
اگر دست نیازی سوی کس یازی / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است :/بخند الهی دشمنت گریه کند
پشت لبخند معصوم کودکی ات .../
غصه قصه ی نانوشته ای است ، /
از سیاهی روزهای نیامده .../