همه عکسهاتونو دیدم . میدونید احساس شرمندگی بهم دست داد از اینکه دارم توی این همه نعمت زندگی میکنم و باز ناشکرم که وقتی میرم استخر اونقدر آبش زلاله که تا کف استخر رو میشه دید ، که هیچوقت حاضر نیستم مثل دخترک سنتی عکس شما اونطوری صورتم رو توی آفتاب بگیرم ، که حاظر نیستم مثل زن عکس شما اونطوری کار کنم تا دستهام خراب نشه . کاش قدر همه چیزو بدونم . کاش
می دونم اصلا ربطی نداره اما خوشم اومد نوشته آخرم رو برات بذارم اینجا:
"صورتک بردار از چهره خاموشت که خنده تلخت گویای همه چیز است٬ نترس و راهی شو.از جاده٬ تنها عبور را به خاطر بسپار که انتهایش انزوایی است به وسعت تمامی نرسیدن ها. خودت را به امواج روشن اقیانوس احساس بسپار که آغوش خنک ساحل عشق جسم نگرانت را میزبان خواهد بود.آرام باش و گذر کن از پیچ و خم حادثه ها که دیگر باز نخواهد گشت روزهایی که به کام یا ناکام از کنارت گذر کردند آرام و آرام. می ترسی از هجمه خاطرات زبر و زمخت؟ یادت باشد روزی کوچه های خلوتی که امروز بستر خاطرات تلخت شده بی مکث تو را به خویشتن فرا می خواند بی آنکه حتی ذره ای ترس و اندوه به خود راه داده باشی. فریاد خموش دار و در لانه بی پناهی هایت مکث کن٬ زبان بر بند و پیش ناکسان لب به سخن مگشای که فردا مسیر معراج تو را گمان های تلخت می بندند."
فیس تو فیس...
خیلی دوست دارم ازت عکس جدید ببینم.البته کارهات اونقدر خوب هستند که چندین بار ارزش دیدن داشته باشن،ولی دوست دارم نظری رو بیشتر پشت دوربینش ببینم...شاتر بزن عکاس
مهرناز[ ۰۶ مرداد ۱۳۸۹ ]
چقدر چشمهای این دو عاشق قشنگه اصلا توی نگاهشون کینه وتنفر نیست رنگ پس زمینه و رنگ اسمون هم به رنگ بدنه گاوها هماهنگ شد ه
نوچ !.. به نظر جدی نمی آیند !.. در هر صورت چه در برد و چه در باخت هر کدام ، نتیجه توفیری نمی کند چون یک گاو ماده است .. دو گاو بر سر یک گاو می جنگند .. لطیف و جدی و در عین حال احمقانه !.. درست مثل زندگی ..
شفق[ ۰۵ مرداد ۱۳۸۹ ]
چه چشمان خونینی،
نشانه ارزشمندی هدفشان برای نبرد است یا؟
آرش[ ۰۵ مرداد ۱۳۸۹ ]
آفرین ... عکس زیبائیست
حدیث[ ۰۴ مرداد ۱۳۸۹ ]
تیتر خیلی قشنگی بود.
پرستو[ ۰۴ مرداد ۱۳۸۹ ]
اینا دارن درباره یک موضوع شخصی مذاکره می کنند، احتمالاً سمت چپی یه پیشنهادی رو به شخص مقابلش داده و با جواب منفی او روبرو شده به خاطر همین عصبی شده و چپ چپ داره نگاش میکنه. و اون سمت راستیه از شنیدن چنین پیشنهادی شاخ در آورده و با تعجب داره نگاش میکنه! و بهش داره میگه: فکر نمی کنی تصمیمت عجولانست و زود داری قضاوت میکنی؟ ولی چپیه اصلاً زیر بار نمیره.
چشماشونو خیلی دوست دارم اما اینجا اون مظلومیت وسکوت همیشگی روندارن!!
همه عکسهاتونو دیدم . میدونید احساس شرمندگی بهم دست داد از اینکه دارم توی این همه نعمت زندگی میکنم و باز ناشکرم که وقتی میرم استخر اونقدر آبش زلاله که تا کف استخر رو میشه دید ، که هیچوقت حاضر نیستم مثل دخترک سنتی عکس شما اونطوری صورتم رو توی آفتاب بگیرم ، که حاظر نیستم مثل زن عکس شما اونطوری کار کنم تا دستهام خراب نشه . کاش قدر همه چیزو بدونم . کاش
عنوان عکس رو مرتبط نمی دونم!
ای کاش با کادر بسته تر، بیشتر روی چشمها زوم می کردید.
من این صدا رو از این عکس می شنوم
(هی یارو .چشمتو درویش کن و گرنه بد می بینی ها!)
می دونم اصلا ربطی نداره اما خوشم اومد نوشته آخرم رو برات بذارم اینجا:
"صورتک بردار از چهره خاموشت که خنده تلخت گویای همه چیز است٬ نترس و راهی شو.از جاده٬ تنها عبور را به خاطر بسپار که انتهایش انزوایی است به وسعت تمامی نرسیدن ها. خودت را به امواج روشن اقیانوس احساس بسپار که آغوش خنک ساحل عشق جسم نگرانت را میزبان خواهد بود.آرام باش و گذر کن از پیچ و خم حادثه ها که دیگر باز نخواهد گشت روزهایی که به کام یا ناکام از کنارت گذر کردند آرام و آرام. می ترسی از هجمه خاطرات زبر و زمخت؟ یادت باشد روزی کوچه های خلوتی که امروز بستر خاطرات تلخت شده بی مکث تو را به خویشتن فرا می خواند بی آنکه حتی ذره ای ترس و اندوه به خود راه داده باشی. فریاد خموش دار و در لانه بی پناهی هایت مکث کن٬ زبان بر بند و پیش ناکسان لب به سخن مگشای که فردا مسیر معراج تو را گمان های تلخت می بندند."
زندگی آدما هم تو این خراب شده همینطوره...
فشار از پایین، چانه زدن از بالا...!
فیس تو فیس...
خیلی دوست دارم ازت عکس جدید ببینم.البته کارهات اونقدر خوب هستند که چندین بار ارزش دیدن داشته باشن،ولی دوست دارم نظری رو بیشتر پشت دوربینش ببینم...شاتر بزن عکاس
چقدر چشمهای این دو عاشق قشنگه اصلا توی نگاهشون کینه وتنفر نیست رنگ پس زمینه و رنگ اسمون هم به رنگ بدنه گاوها هماهنگ شد ه
نوچ !.. به نظر جدی نمی آیند !.. در هر صورت چه در برد و چه در باخت هر کدام ، نتیجه توفیری نمی کند چون یک گاو ماده است .. دو گاو بر سر یک گاو می جنگند .. لطیف و جدی و در عین حال احمقانه !.. درست مثل زندگی ..
چه چشمان خونینی،
نشانه ارزشمندی هدفشان برای نبرد است یا؟
آفرین ... عکس زیبائیست
تیتر خیلی قشنگی بود.
اینا دارن درباره یک موضوع شخصی مذاکره می کنند، احتمالاً سمت چپی یه پیشنهادی رو به شخص مقابلش داده و با جواب منفی او روبرو شده به خاطر همین عصبی شده و چپ چپ داره نگاش میکنه. و اون سمت راستیه از شنیدن چنین پیشنهادی شاخ در آورده و با تعجب داره نگاش میکنه! و بهش داره میگه: فکر نمی کنی تصمیمت عجولانست و زود داری قضاوت میکنی؟ ولی چپیه اصلاً زیر بار نمیره.
شاخ بازی!
سه.. دو.. یک..!
نگذر!
پیروزی از آن توست!!!
چشم تو چشم........!!!
شاخ به شاخ...
این نبرد نیست،
این ابراز محبت عاشقانه ست که ما آدمای ترسو فکر میکنیم نبرده،
نمیبینی با چشم دارن هم دیگه رو میخورن.